چندی پیش نزد دوستی ارجمند بودم؛ چنان که افتد و دانی، رفاقتِ درآمیخته با شرم و رواج توهّم تقابلِ صراحت با صمیمیّت، آدمی را به نوعی پوشیدەگویی و کنایەبافی می‌کشاند؛ کنایەهایی که گاه فقط محصول خلّاقیّت و مهارت بافندگی خودِ گوینده و عاری از کدهای مشترک فرهنگی است و بیچاره مخاطبِ بی‌گناه، اگر مقصود را در نیابد به بلاهت و دیرفهمی نیز متّهم می‌شود!

این دوست ما نیز که هم خود را به زحمت افکنده بود و هم مرا، پس از پُشتک و واروی فراوان، پرده از خیرخواهی و مقصود خویش برگرفت و به من که عضو یک جماعت/حزب هستم، رساند که تحزّب با مسلمانی و اخوّت اسلامی منافات دارد و هر چه را وارستگی می‌زایاند، وابستگی می‌میراند و اسیر رنگ٘ شدن همان و بر طبل تفرقە و جنگ کوبیدن همان!

من گرچه درد او را درک می‌کردم، امّا از سر خامی یا تعصّب، تحلیل سوزناکش را نیمسوز می‌انگارم و گمانم این است که بە تعبیر مولوی، گر چه خوب٘ ذِکر آورده است، امّا سوراخ دعا را گم کرده است!

چنان که می‌بینیم و می‌دانیم، ذات آفرینش و سرشت فردی و اجتماعی بشر، آمیخته یا به تعبیر مدنی‌تر، آراسته به رنگارنگی و تنوّع است و موجودات تنها در ناهمگونی، همگون‌اند؛ در اجتماع انسان‌ها نیز، گوناگونی نژادی، جنسیّتی، فرهنگی، اجتماعی، صنفی، سِنّی، ورزشی، هنری، فردی، هوشی، اقتصادی و... مشهود و آشکار است و هر انسانی به اعتبار این تفاوت‌ها، در برابر «دیگران» هویّت و تمایزی جدایی‌ساز می‌یابد و این تمایزات و تفاوت‌ها، نه جای انکار است نه مستوجب عار!

تحزّب صورتی نوین از تعاون و همیاری انسان‌هاست که همزاد تمدّن و شکل‌گیری اجتماعات بشری در تاریخ است و به موازات گسترش و پیچیدگی جوامع و متناسب با نیازهای روز، در ابعاد مبنا، حجم و کارکردهایش متحوّل و نو گشته است؛ اگر زندگی اجتماعی، مستلزم تقسیم کار و انجام اموراتِ متنوّع و متفاوتِ اجتماع، نیازمند تخصّص است، تشکّل چیزی نیست جز «همسویی و سامان یابیِ نیروهای علاقه مند و ماهر در یک حوزه‌ی خاصّ»؛ تشکّل و حزب نیز یک سازمان است و سازمان یعنی فعّالیت منظّم و تعریف شده‌ی یک مجموعه برای رسیدن به هدفی مشخّص؛ تحزّب نه خوره‌ی زندگی است و نه بانگِ ستیز و گسستگی؛ تحزّب فرزند مشروع تقسیم کار و ضرورت سپردن کار به کاردان است؛ اساساً اجتماع بشر و مخصوصاً جامعه‌ی کنونی بشر، ماهیّتی سازمانی دارد و دفاع دوشادوش از حوزه‌ی روستا/شهر و شکار دسته‌جمعی، نمونه هایی از فعّالیّت سازمانی در جوامع ابتدایی است؛ برای طبیعی‌تر شدن نگاهِ هراس‌آمیزِ ما به تحزّب، بد نیست دقّت کنیم که آن روی تحزّب و تشکّل، یکی «فعّالیّت» انفرادی است و دیگری «آشفته کاری»! بر این اساس نفی تشکّل و تحزّب، برخاستە از سادەانگاری و غفلت از الزامات مدیریت امور عمومی و ترویج تلاش فردی و آشفتگی است که عین اتلاف سرمایەهای مردم و هدر دادن نیروهاست؛ لذا شکستن کاسه کوزه‌ی تفرقه بر سر تحزّب و تشکل، از جنس تیراندازی دُن‌کیشوت‌وار به هدف نادرست و صورتی معاصر از گم کردن سوراخ دعا در داستان‌های خلّاقانه‌ی مولوی است!

این‌که‌ کار منظّم در حوزەهای مدنی، با استقبال و تحسین مواجه می‌شود امّا در حوزه‌ی سیاسی، تقبیح و طرد می‌شود بازتاب نگرشی معیوب و آفتی فرهنگی است که ریشه در عوامل متعدّدی چون توسعەنایافتگی فکری و سادەانگاریِ کشورداری، تراکم انحصارطلبی سیاسی در فرهنگ تاریخی، غلبه‌ی نگاه سنّتی به قدرت و نیرومندی را حذف رقیب انگاشتن، عملکرد منفی و خودخواهانه‌ی احزاب، ضعف مسئولیّت‌شناسی اجتماعی، فقر شدید فرهنگ کار جمعی و رسوخ فرهنگ تکنوازی است.

راست است که تحزّب پتانسیل لازم برای آفت‌زدگی و آسیب‌زایی دارد، امّا اولاً این عیب نه به ذات تحزّب، بلکه به سرشت انسان برمی‌گردد که تحت تأثیر انگیزه‌های روانی و محرّک‌های اجتماعی، حتّی از دین و علم و هنر و قومیّت و... سوء استفاده می‌کند؛ ثانیاً هیچ عاقلی برای گریز از پیامدهای منفی، حکم به تعطیل یک کارِ غالباً سودمند نمی‌دهد؛ مگر انسان‌ها کم از علم و تکنولوژی و تدیّن و قانون و ازدواج و ادامه تحصیل، آسیب روانی و مادّی دیدەاند؟! آیا صحیح است موارد منفیِ عملکرد یک نهاد اجتماعی را به ذات و کلّ عملکردش تعمیم دهیم و حکم به اعدام و تعطیلی آن بدهیم؟!

تشکّل‌های مدنی و احزاب سیاسی، ضرورت زندگی اجتماعی در شرایط کنونی هستند؛ این سازمان‌ها، محوری برای همکاری و همسوییِ اشخاص همفکر و علاقەمند به فعّالیت فرا فردی هستند و با شناسنامه‌ی رسمی و آشکار، امکان ارزیابی و تحمیل مسئولیّت‌ در موارد خطا را فراهم می‌آورند؛ افراد در سازمان‌ها و احزاب، هم از حمایت‌های مادّی و آموزشی بهرەمند می‌شوند و رشد و مهارتشان تقویت می‌شود و هم فضایل ارزندەای چون شجاعت طرح ایده، قبول نقد و قضاوت دیگران، پاسخگویی به دیگران در قبال عملکرد، خودباوری و صلاحیّت لازم برای رایزنی و چانه‌زنی در جایگاه یک شخص حقوقی و بالأخره تحمّل جریمه‌ی تخلّفات احتمالی را تمرین می‌کنند و با ورزیدگیو قابلیّت‌های لازم وارد عرصه‌ی سیاسی و اداری کشور می‌شوند و به جای این که هزینەهای کسب این آموزش‌ها و مهارت‌ها را با آزمون و خطا در عرصه‌ی اجتماعی/مدیریتی، به جامعه تحمیل کنند، در محدودەای کوچکتر به حامیان و همفکران خویش تحمیل می‌کنند؛ وجود احزاب و تشکّل‌ها در جامعه، علاوه بر تربیت کادر ماهر و ورزیده، از جهتی دیگر نیز برای همگان سودمند است و آن این‌که‌ این سازمان‌ها برای کسب و حفظ مقبولیّت عمومی، علاوه بر تقویت فکری و مهارتی اعضا، نظارت و حمایتی مضاعف بر اعضای خویش دارند که سلامت اداری و سیاسی را ارتقا می‌دهد.

اگر بپذیریم که معایب و محاسن ابزارها و وسایل، وابسته به شخصیّت کاربرانِ آنها و نوع استفادەای است که انسان‌ها از آنها به عمل می‌آورند، حق و توقّع آن است که به جای نفی تحزّب و ازدواج و تعطیل کردن دین و قانون و علم و هنر بە بهانۀ احتمال آسیب زایی، نگرش و شخصیّت کاربران و فرهنگ استفاده از این‌ها را نقد و اصلاح کنیم و به جای طرح و ترویج ضدّیّت تَمَذهُب و تحزّب با اخوّت و انسجام، توجّه و تأمّل کنیم که اختلاف فکری لزوماً به معنای نزاع و ستیزەگری نیست و میان تحزّب و تعصّب، تلازمی منطقی وجود ندارد و همان‌گونه‌ که در قدیم تعلّق مذهبی، منافی وحدت اسلامی انگاشته نمی‌شد، امروز نیز می‌توان حزبی بود و متعصّب نبود و از قضا آن چه نقض اخوّت دینی و انسجام اجتماعی/سیاسی است، نە تفاوت فکری و وابستگی گروهی، بلکە نفی واقعیّت انکارناپذیرِ تنوّعِ فکری و منع اجتماع همفکران برای خدمت به دین و اجتماع است!

چنان که همواره گفته‌ام:

اختلاف عقل‌ها، آری

امّا

اختلاف دل‌ها، خیر!